شهریور پل پائـیز

ساخت وبلاگ
برای خودم هم جالب است که بعد یک سال و اندی ننوشتن چگونه می خواهم شروع کنم . یک سال و اندی از تصمیم به خسته شدن و رها کردن و رفتن از خودت که در کالبد وبلاگت باشد! اگرچه دیگر آن شور و حال آغازینی که هر وبلاگ نویسی دارد را ندارم و از ما گذشته... و درست است که از ما گذشته. بدو بدو بیایی و ببینی کی برایت کامنت گذاشته و چی نوشته و زیرش سریع یک خط بکشی و جواب ... القصه آدم وقتی سن وسالش بالاتر می رود واقع بین تر می شود و خیلی چیزها را می بیند که نمی دیده.

خب چه کنیم من هم مانند این همه وبلاگ نویس دیگر که دیگر نمی نویسند نمی نویسم! یعنی نمی خواستم بنویسم. نمی خواستم باشم و در چنین اوضاعی بنویسم . کدام اوضاع؟ حتی یادم نیست . راستش امروز داشتم برای یک نفر با کلی انرژی یک چیزی را توضیح می دادم و طرف رفته بود تو بحر حرفام و بعد چند دقیقه برگشت و گفت ممد آقا خودت الان می فهمی چی داری می گی!؟ و من از آن لحظه فهمیدم بعضی وقت ها کسانی با دقت به تو گوش می دهند ولی نمی فهمند چه می گویی . و این خب حق آن هاست که نفهمند حرف تو چیست .

هر آدمی برای خودش فکر می کند که عقل کل است و من هم بعضی وقت ها از این قاعده مستثنا نیستم . اما تجربه به آدم ثابت می کند که خیلی چیزها هست که تو در هر شکلی که هستی ممکن است بلد نباشی و این بلد نبودن را اگر پنهان نکنی می توانی بیشتر یاد بگیری . ولی اگر سر خودت را شیره بمالی و بگویی که انگار من فلان آدم هستم ها و لزومی ندارد حتی پیش خودم اعتراف کنم که نمی دانم فقط ندانستن هایت را پیش خودت تمدید می کنی.

هرچند رسم دیرینه نوشته های من برش های ناگهانی و تغییرات ناگهانی موضوع است اما من این عادت را دوست دارم . راستش یادم نیست چرا از این وبلاگ رفته ام . الان هم نمی خواهم بالای یک سکو بایستم و برای خودم داد بزنم از این به بعد بیشتر می نویسم و بیشتر به اینجا سر می زنم . اگر کسی چنین چیزی بگوید هنوز خودش و وبلاگش را نشناخته! هر آدمی حق دارد که یک روز خسته شود و یک روز دل بکند و گورش را گم کند و بخواهد که فراموش شود اما همان آدم ممکن است گاهی دلش پر بزند برای گذشته اش . برای روزهایی که یک روز پیش رویش بوده و حالا پشت سرش است.

اگر از حال ما بپرسید اسپیکر کامپیوترمان از بیخ خراب است و خیلی وقت است دلمان می خواهد صدایی از عمق هارد کامپیوتر بشنویم و نمی توانیم . اگر از حال ما بپرسید این نام veblagnevis را بر داشته ایم و با خودمان کلی جا برده ایم وبی آنکه وبلاگ نویس باشیم هی اکانت ساخته ایم به نام وبلاگ نویس!

امروز من با دیروز من تنها یک تفاوت دارد : من تا دیروز اعتقاد به معجزه امید در زندگی نداشتم و امروز برای امید در زندگی ام می جنگم . هرکسی هرچیزی که می خواهد باشد تنها آدم وقتی می میرد که امیدش بمیرد. 

هر چند این روزها این همه تکنولوژی پیشرفت کرده و این همه چیز جدید آمده و گوشی و دوربین و فلان وفلان و شبکه های اجتماعی و کسی کارش به وبلاگ نمی خورد اما آمدم دنبال گذشته ام . دنبال دوستانم . دنبال بچه ها و دلم می خواهد باشم . باشم و حال کنم با همین کیبورد مکانیکی و ویندوز نفتی کامپیوترم . باشم و لااقل مجازاً حقیقتی را جستجو کنم...

+سرفه نویسنده از گرد و خاک اینجا:)
و سپاس بیکران از آنهایی که گاهی یادی از ما کردند.

وبلاگ نویس...
ما را در سایت وبلاگ نویس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : veblagneviso بازدید : 152 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 18:22